اندیشه‌ها با “ انتقاد ” رشد کرده وازمنزلى به منزل بهترى منتقل شده‌اند.آنها همیشه‌،‌بزرگترین خدمت را به انسانیت کرده که از “ بودگی” ها ، “ تکرار”ها و “فسیل شدن‌” ها فرار کرده‌اند .به آنچه داشته‌اند ،‌بسنده نکرده‌اند ، بلکه راهى نو وفکرى نو راجسته‌اند. بر” داشته‌های” خویش نگاهى بدبینانه - و حداقل واقع‌بینانه ‌آنان نه تنها “ بود”هاى اندیشگى خویش رابه مسلخ نقد سپرده‌اند ، بلکه جزم‌اندیشى‌هاى دیگران را نیز به چالش فراخوانده‌اند .
گاه ساخته‌‌هاى باطل دیگران را ویران کرده و طرحى نو و دیگرگون در افکنده‌اند و گاه آن ساخته‌هارا پیراسته وویراسته‌اند. اینان که متفکرانى ژرف اندیش وعمیق هستند ،‌کار سترگى که کرده‌اند ، “‌نقادى اندیشه‌ها” بوده است ونه “ نقالى اندیشه‌ها ”. تنها به جمع‌آورى‌، بازگویى وتکرار خستگى‌آور گفته‌هاى دیگران بسنده نکرده‌اند. گاهى فردى درشاهراه تاریخ، شمعى برافروخته ودیگران سالیان سال در پرتو آن نشسته‌اند و دم برنیاورده‌اند ‌؛ گرفتار پرتو همان سوى ناچیز شده‌اندوهرگز نیندیشیده‌اند که مى‌توان این شمع را به هزاران شمع و سرانجام به خورشیدى تبدیل کرد . پس از سالیان بسیاردرعرصه اندیشه ،‌گاه ذهنى نقاد وجستجوگرى برمى‌آید وآن ذهن‌هاى عادت پیشه وخمود رابه تکاپو وا مى‌دارد وراهى ونورى گسترده مى طلبد‌.
بارى همه این بار سهمگین وسخت را “ نقد “ بردوش دارد و گرنه مثل مردم شعر گفتن ، مثل همه اندیشیدن ، طبق چارچوب و شاکله عمومى ذهن مردم نوشتن آنان را در همان پله و نقطه نگه مى‌دارد و هرگز به ذهن مخاطبان آن نقال، راهى برتر وروشن تر خطور نخواهد کردوالبته این خیانت بزرگى است به اندیشه اجتماع .

یکى از شاعران برجسته غربى درکلامى مشهور مى‌گوید‌:
 

“ شاعرى که درزمانى اندک از شعر او استقبال مى‌شود ، باید به شعر او شک کرد ،” واین نیست مگر به دلیل آن که اومطابق ذهن‌هاى عادى مردم شعر گفته است وهیچ گونه هنجار شکنى و “ خلاف آمدعادت” در کلام او وجود ندارد.
وجه اشتراک همه نقدها” مجاهده‌ صمیمانه “ در آنهاست به تعبیر دیگر :” نقد خوب هزار گونه است ؛ اما نقد بد یک گونه بیش نیست : و آن نقدى است که عارى از مجاهده صمیمانه باشد وعارى از شناخت صمیمانه. در حقیقت همین شناخت صمیمانه است که منتقد را وا مى دارد تا در مجاهده‌اى که جهت نیل به این غایت دارد‌، فقط به حقیقت‌جویى بیندیشد وبس .”
هر نقدى که به راستى همراه با مجاهده‌اى صمیمانه وشناخت صمیمانه باشد ، منتقد را وا مى دارد که به درستى کلام آن صاحب نظر را از آغاز تا پایان بشنودوتلاش کند سخن وى را به سزاوارى در یابد ،‌نه آنکه از آغاز مهرى از روى بى مهرى برکلام وى زند وحتى حاضر به شنیدند سخن وى هم نباشد .

“ شناخت صمیمى “، “ نقاد صمیمى “ را به وجود مى‌آورد واول خصیصه این گونه نقادى ،‌خوب خواندن ،‌خوب شنیدن ،‌ خوب شناختن وخوب نقد کردن است . با این گونه رفتار ،‌ همه افراد جامعه و منتقدین تلاش مى‌کنند تا دیگران را تحمل کنند وشنونده خوبى باشند .
 

یک تفاوت اساسى بین “نقد ادبی”‌و “ نقد اجتماعى‌” وجود دارد و آن این است که در “ نقد ادبی” معمولا نقد از شعرى ، متنى و یا داستانى است که متوجه فرد شاعر ونویسنده مى‌شود . همه کاسه‌ها برسراو شکسته مى‌شود وهمان فرد باید جوابگو باشد ،‌ اگر “ ویرانگر” باشد ، بناى شاعرانه کلمات شاعر درهم مى ریزد واگر صمیمانه و منصفانه باشد برآن کلمات ، کلامى جاودان وشعرى استوار بنا نهاده مى‌شود .
اما در “ نقد اجتماعى “ ،‌ منتقد معمولا با اندیشه‌هاى جمعى رو برو است که در جامعه فراگیر شده است ‌بسیارى از افراد جامعه آن اندیشه را برگزیده‌اند، با آن مى‌زیند و آرزوهاى خویش را درآن مى نگرند . دراین مرحله وظیفه منتقد بسیار سنگین‌تر است وباید به درستى ومنصفانه در پى نقد آن اندیشه برآید‌، و سره وناسره آن رابه شایستگى بازگو کند ‌؛ زیرا اگر هدایت کند وهشدار دهد جمعى را آگاه کرده است واگر نامنصفانه باشد وهمراه با غرض‌هاى آلوده به سیاست ، خیانت به اندیشه‌هاى جمعى کرده است وآنچه را که به دنبال مى‌آورد ،‌چالش‌ها ،‌تنش‌ها ودوگانگى ‌هاى نامطلوب خواهد بود .در این مرحله منتقد وارد عرصه اجتماع شده و باید بداند که ویرانگرى یک اندیشه جمعى تنها به آشفتگى در آن جمع نمى‌انجامد‌، بلکه دامن شخص منتقد را نیز خواهد گرفت . اینجاست که منتقدین راستین در نقد خویش همه مقتضیات زمانى ومکانى خویش را مى نگرد و تیزبینانه افراد جامعه را به بازنگرى در اندیشه ‌هاى خود مى‌خواند. منتقد راستین آن نیست که در نظر اول زشتى‌ها و ناراستى‌ها را نشان دهد بلکه منتقد واقعى آن است که نیکى‌ها رانیز کشف کند وزیبایى‌ها رانیز به درستى ادراک نماید.
نقد دوران جدید :‌هرچند در طول تاریخ نقد بوده و منتقدانى نیز وجود داشته‌اند شکى نیست که نقد پس از دوران رنسانس، رویکردى تازه و دیگرگون پیدا کرد . “‌ یورگن‌ هابرماس “ متفکر معتقد به دوران مدرن،‌ معتقد به سه نوع عقل و شناخت براى انسان است ومى گوید :

خرد سه گونه است :

1. خرد ابزارى (instrumental reason) که درزندگى ماشینى امروز برجسته شده است . انسان درفکر رفاه مادى خویش بوده و دیگر ابعاد را فراموش کرده است.
2. خرد انتقادى (critical reason) نهاد ، سازمان و ابزارتکنیکى را خرد ابزارى به وجود مى‌آورد ، اماانسان یک عقل وشناخت هم لازم دارد که انتقادکند وبه همه فرامین ماشین از روى جبر،‌سرتسلیم فرود نیاورد.
3. خرد ناب (pure reason) با این خرد انسان‌ها دربعضى مواقع مى‌توانند به خودشان فکر کنند وبه جنبه حیات اصیل خویش بیندیشند.
انسان به نوعى فراغت نیاز دارد وخرد ناب آن رافراهم مى‌آورد . هابرماس معتقد است که خرد انتقادى وخرد ناب در دنیاى امروز درحال از بین رفتن هستند وتنها خرد ابزارى است که درکلیت جامعه مدرن درحال بزرگ شدن است ومجال وفرصت رشد به دیگر خردها وشناخت‌ها نداده‌ وجاى آنان را نیز تنگ نموده است . لذا او دراین باره معتقد است که علم مدرن سیاست وظیفه دارد که عقل را تابع وضع موجود خود نکرده وازآن براى رسیدن به هدف خویش استفاده ابزارى نکند ، بلکه بتواند زمینه‌هاى انتقاد از وضع موجود را فراهم کرده، موقعیتى راساخته و پرداخته کند که خرد دربازار آشفته وپرهیاهوى تکنیک ،‌گم نشود . واصیل‌ترین رسالت خویش را که همانا اندیشه ورزى وانتقاد است انجام دهد . باید به خاطرداشت که علایق آزادیخواهانه ورهایى بخش درحوزه‌شناخت نقاد ایجاد مى‌شود. درتجربه روزمره، همواره جزیى ازذهن مامى‌کوشد تامیان قدرت و حقیقت تمیز دهد و به وراى افسانه‌ها وتوهمات حافظ قدرت درجامعه نفوذ کند. علوم انتقادى به این معنا ،‌معطوف به رهایى انسان از نمادهاى منجمد قدرت سازمان یافته است . لذا وظیفه “‌تفکر نقاد “ این است که علم را دوباره درخدمت عقلانیت بشرى قرار دهد.
شتاب ماشین دنیاى مدرن ، آن چنان زیاد است که مجالى براى “ عقل نقاد”‌نمى ماند تابتواند به اطراف خویش بنگرد ، بینش مندانه جستجو ونقد کند وبه آنچه که ابزار و تکنیک برایش فراهم آورده است بسنده نکند . نقداین سازمان به ظاهر زیباوخالى از هر بى‌سامانی،‌ البته که کارهر نقاد وجستجوگرى نیست . امروز عقل بسیارى از مردم درمقابل شکوه وابهت دستاوردهاى تکنولوژى ، مات ومبهوت مانده است و فقط خرد ورزانى ظریف ونکته سنج رامى طلبد تا بتوانند به درون این دنیاى فریبا نقبى زنند وسره وناسره را بازشناسد، واین گروه درطول تاریخ ،‌قلیل بوده‌اند‌؛ اما بسیار با ارزش .

منبع:رسالت
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : amirpetrucci0261
ae